معنی تار بافتن عنکبوت
حل جدول
تنیدن
تار عنکبوت
تارتنک، کارتنک، کارتونک
ابرکاکیا
کارتنک، تارتنه، ورند، تارتنک، کارتنه
کارتونک
تنه
لغت نامه دهخدا
تار عنکبوت. [رِ ع َ ک َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پرده ٔ عنکبوت. بیت عنکبوت. نسج عنکبوت. کارتنک. دهنه. تنیده ٔ عنکبوت. دام عنکبوت. تنسته. کره. کرتینه. ابرکاکیا. ابرکاکیاب. ابرکاکیان. کناغ. رجوع به «تار» و «ابرکاکیا» شود.
بافتن
بافتن. [ت َ] (مص) بمعنی نسج عربی است که در پارچه و حصیر و کرباس و غیره استعمال میشود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بافندگی. نسج کردن جامه و مانند آن. (آنندراج). پارچه درست کردن. پود را در تار داخل کردن و آنها را درهم نمودن. (ناظم الاطباء). نَسج. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). حَیاکت. (تاج المصادر بیهقی). حَوک. (دهار). اسداء. (منتهی الارب). شَتن. (منتهی الارب). دو دسته رشته های ابریشمی یا پنبه ای یا پشمی و جز آن را از عرض و طول از لابلای هم رد کردن. گره زدن و سپس کوفتن دو رشته نخ یا پشم یا ابریشم و جز آن در دو جهت طولی و عرضی و از بهم شدن و فشرده گشتن تارها و پودها سطحی منسوج پدید آوردن. بهم کردن تارها و پودهایی از ابریشم یا نخ یا پشم یا الیاف و جز آن و سطحی منسوج پدید آوردن. رشته های تار و پود ابریشمی یا پشمی یا نخی یا کتانی و الیاف و جز آن را از عرض و طول درهم کردن و سطحی از آن بوجود آوردن چنانکه در قالی و کرباس و پارچه و حصیر وجز آن. برهم افکندن رشته های تار و پود:
جهان را بدانش توان یافتن
بدانش توان رشتن و بافتن.
ابوشکور.
بیاموختشان رشتن و بافتن
به تار اندرون پود را تافتن.
فردوسی.
بچین در یکی مرد بد بی همال
همی بافت آن جامه را هفت سال.
فردوسی.
این را زبان نهاد و خرد رشت و عقل بافت
نقاش بود دست و ضمیر اندر آن میان.
فرخی.
بحله ٔ دین حق در پود تنزیل
بایشان بافت از تأویل تاری.
ناصرخسرو.
و [طهمورث]ابریشم و پشم ببافت. (نوروزنامه). دیوان را مطیع گردانید [جمشید] و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند. (نوروزنامه).
بنوبت من هر کس که بافت کسوت شعر
ز لفظ و معنی من پود و تار میسازد.
خاقانی.
خود بپای رضا نبافته اند
خود به دست نظر ندوخته اند.
خاقانی.
پی ثنای محمد برآر تیغ ضمیر
که خاص بر قد او بافتند درع ثنا.
خاقانی.
یافته و بافته ست شاه چو داود و جم
یافته مهر کمال بافته درع امان.
خاقانی.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم.
سعدی (طیبات)
سَف ّ؛ بافتن از برگ خرمازنبیل و امثال آن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). ضَفر؛ بافتن رسن و گیسو و امثال آن. (تاج المصادربیهقی) (منتهی الارب). تسهیم، چادر مخطط بافتن. (منتهی الارب). سَحل، جامه از ریسمان یک تاه بافتن. (منتهی الارب). سَرد؛ زره بافتن. (منتهی الارب). عَکش، بافتن تننده خانه را. (منتهی الارب). هلهله؛ تنک بافتن جامه را. (منتهی الارب).
|| تابیدن موی. تاب دادن مویهای هر یک از دولاغ گیسو بهم. موهای هر یک از دو قسمت سر زن را جدا کردن و از رستنگاه بهم تافتن و بصورت رسنی تابیده درآوردن. از هر سوی موی سر زن تارهایی گرفتن و بهم دسته کردن و هر دسته یا لاغی را از رستنگاه بهم تافتن چون رسنی: بافتم و بافتم، پشت کوه انداختم، یعنی دسته ٔ گیسوان بهم تابیدم و پشت سر رها کردم. سرج، بافتن موی. تضفیر؛ بافتن گیسو. عقص، بافتن موی را و تاب دادن. (منتهی الارب).
- بافتن سخن، ادا کردن آن. گفتن آن:
بگویم کنون آنچه زو یافتم
سخن را یک اندر دگر بافتم.
فردوسی.
سخن حجت بشنو که همی بافد
نرم و با قیمت و نیکو چو خز ادکن.
ناصرخسرو.
- بافتن شعر، ساختن آن. سرودن آن. گفتن آن:
نه بود شاعر هر آنکومی ببافد یک دو شعر
نه بود بونصر هر کو را وطن شد فاریاب.
قاآنی.
- بافتن طامات، نمودن آن. پیدا آوردن آن:
یکی از عقل می لافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم.
حافظ.
- بافتن لاف، لاف زدن. گزافه گفتن. بخودستائی اندر شدن:
جواب داد که با من سخن دراز مکن
مباف لاف و بهانه مجوی و قصه مخوان.
سلمان (ازفرهنگ ضیاء).
- دروغ بافتن، دروغ گفتن. بهم کردن و گفتن سخنانی که راست نیست. تکذب. دروغ اختراع کردن. انبشاک. تخلق. اختلاق. (منتهی الارب):
همی گوید که از نسل خر عیسی است نسل من
دروغی نو همی بافد که تا من راست پندارم.
سوزنی.
- رطب و یابس بافتن، بهم کردن سخنان خوب و بد. غث و سمین گفتن. از خشک و تر سخن بمیان آوردن. زشت و زیبا سخن کردن. سره و ناسره گفتن.
|| بمجاز، پدید آوردن. ساختن. || سرودن. گفتن. خواندن.
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
حشره، عنکبوت
عربی به فارسی
عنکبوت , کارتنه , کارتنک , ناتنک
تعبیر خواب
عنکبوت از جمله خزندگانی است که دیدن آن را در خواب اکثر معبرین به دشمنی ضعیف و نادان تعبیر کردهاند. در جایی نوشته شده است که دیدن عنکبوت در خانه میتواند نمادی از خشم و عصبانیت یکی از افراد خانواده باشد.
تعبیر خواب عنکبوت
محمد بن سیرین: دیدن عنکبوت در خواب، دلیل بر مردی ضعیف و گمراه بود. اگر بیند عنکبوت بگرفت، دلیل است که بر چنین مردی ظفر یابد.
ابراهیم کرمانی گوید: دیدن عنکبوت به خواب، دلیل بر مردی بافنده بود.
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر در خواب عنکبوت ببینید که در خانه یا اتاق شماست یکی از اهالی خانه یا افراد خانواده در شما خشم و نفرت به وجود میآورد. بیشتر حالت نفرت و اشمئاز مطرح میشود یا خشم و نارضایی. اگر عنکبوت را جایی غیر از خانه خویش ببینید دشمن ضعیف ناشناسی این حالت را در شما به وجود میآورد. عنکبوت دشمن نیست بد خواهی است که بیشتر از آزار رساندن تنفر بر میانگیزد.
لوک اویتنهاو میگوید: دیدن عنکبوت: یک تحول مثبت در امور شما اتفاق خواهد افتاد.
آنلی بیتون میگوید: دیدن عنکبوت در خواب، نشانه آن است که با توانایی و دقت، کارهای خود را پیش خواهید برد و ثروتی گرد خواهید آورد.
اچ میلر میگوید: دیدن عنکبوت در خواب، بیانگر کسب ثروت است.
تعبیر خواب کشتن عنکبوت
لوک اویتنهاو: کشتن عنکبوت: پیروزی
آنلی بیتون میگوید: کشتن عنکبوت در خواب، نشانه آن است که با زن خود اختلاف و مشاجره پیدا خواهید کرد.
تعبیر خواب نیش زدن عنکبوت
آنلی بیتون میگوید: اگر خواب ببینید عنکبوتی شما را نیش می زند، نشانه آن است که از دست دشمنان خود عذاب خواهید کشید.
تعبیر خواب عنکبوت بزرگ
آنلی بیتون میگوید:
دیدن عنکبوتی بزرگ در خواب، نشانه آن است که بخت و اقبال مساعد به شما کمک خواهد کرد تا به سرعت ثروتی به دست بیاورید.
اگر خواب ببینید عنکبوتی بزرگ به همراه عنکبوتی کوچک به طرف شما میآید، نشانه آن است که تا مدتی کامیابی و سعادت همراه شما خواهد بود. اما اگر خواب ببینید عنکبوتی بزرگ شما را نیش می زند، نشانه آن است که دشمنان سعادت و خوشبختی شما را به گونه ای نابود میسازند.
اگر خواب ببینید از عنکبوتی بسیار بزرگ میگریزید، نشانه آن است که ثروتی را از کف خواهید داد.
اگر خواب ببینید عنکبوتی بسیار بزرگ به طرف شما میآید و شما او را میکشید، نشانه آن است که مقام مناسبی به چنگ میآورید. اما اگر بعد از کشتن عنکبوت متوجه شوید دیگر بار زنده میشود و به دنبال شما میگذارد، علامت آن است که وضعیت متزلزل مادی، شما را تحت فشار قرار خواهد داد.
تعبیر خواب عنکبوت طلایی
آنلی بیتون میگوید: اگر دختری خواب ببیند عنکبوتهای طلایی در اطراف او حرکت میکنند، علامت آن است که شادمانی زندگیش افزایش مییابد و با دوستانی تازه آشنا خواهد شد.
معادل ابجد
1682